جدول جو
جدول جو

معنی ملک صالح - جستجوی لغت در جدول جو

ملک صالح
(لِ)
ملک صالح، وی وزیر الفائز بنصراﷲ از ملوک اسماعیلیۀ مصر است. در دستور الوزراء آرد: چون الظافر باللّه [خلیفۀ اسماعیلی مصر] در خانه عباس [وزیر او] کشته شد فرزند وی الفایز بنصراﷲ بر مسند حکومت نشست و زمام امور وزارت را در کف کفایت ملک صالح نهاد و ملک صالح تا آخر ایام حیات فایزصاحب اختیار ملک و مال بود و در سنۀ 555 هجری قمری که فائز به رحمت حق فایز گشت العاضد لدین اﷲ (آخرین خلیفۀ فاطمی اسماعیلی در مصر) قایم مقام او شد و او را [صالح را] از کار باز کرد. (دستور الوزراء ص 225) .و رجوع به حبیب السیر جزء چهارم از ج 2 ص 166 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عمل صالح
تصویر عمل صالح
کار خوب، کردار نیک
فرهنگ فارسی عمید
(عَ)
دهی است کوچک از دهستان دیمچه، بخش گتوند، شهرستان شوشتر. واقع در 13هزارگزی جنوب باختری گتوند، و یک هزارگزی شمال خاوری راه دزفول به شوشتر. این ده دارای 50 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ کُصْ صالِ)
الملک الصالح، اسماعیل دومین از اتابکان شام (569- 577 هجری قمری). (از طبقات سلاطین اسلام 145)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ کُصْ صا لِ)
الملک الصالح، نجم الدین ایوب بن محمدالملک الکامل بن ابی بکر العادل بن ایوب (متوفی به سال 647 هجری قمری) از پادشاهان ایوبی مصر است. وی به سال 637 هجری قمری پس از خلع برادرش به فرمانروایی رسید. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 136). و رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 67 شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ لِ)
ملک طلش. دهی از دهستان دیزمار خاوری است که در بخش ورزقان شهرستان اهر واقع است و 572 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ خِ)
ملک خوی. فرشته خوی. نیکخوی و پاک سرشت:
تاش به حوا ملک خصال همه ام ّ
تاش به آدم بزرگوار همه جد.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(لِ)
الملک صالح، ابن ملک کامل بن ملک عادل بن نجم الدین. نام او ایوب است. خوندمیر گوید: در تاریخ یافعی مسطور است که بعد از فوت ملک الکامل (635 هجری قمری) پسر وی ملک العادل در مصر بر مسندحکومت نشست و ملک الجواد در دمشق به نیابت او کمر بست و در سنۀ سبع و ثلاثین و ستمائه (637 هجری قمری) امرا و اعیان مصر از اطاعت ملک عادل متنفر گشتند و برادر وی الملک الصالح را که ایوب نام داشت به پادشاهی برگرفتند، و ملک العادل را در محفه ای نهاده از قصر سلطنت بیرون آوردند و جمعی کثیر از لشکریان به گرد محفه درآمده او را به قلعه برده محبوس کردند و الملک الصالح بعد از قید و حبس برادر از روی استقلال افسر اقبال بر سر نهاده دست مرحمت و نصفت بر مفارق رعیت بگسترد و مساجد و بقاع خیر را معمور ساخت و با کافۀ برایا بر وجه احسن زندگانی کرد و چون از ضبط ملک مصر فارغ گردید لشکر به دمشق کشید و الملک الجواد را از حکومت آن دیار معزول گردانید و امارت اسکندریه را به وی تفویض کرده و سوار شد و بفرمود تا ملک الجواد غاشیۀ او بر دوش افکند، سپس از آن بی حرمتی پشیمان گشت و بطرف غور توجه کرد و عم خود اسماعیل را که او نیز ملک صالح لقب داشت به بعلبک خواند و اسماعیل مصلحت در اطاعت برادرزاده ندید و از مجاهد که حاکم حمص بود استعانت جست و به امداد او مستظهر گشت و از راه غیرمعهود متوجه دمشق شد، و به یک ناگاه خود را در آن شهر انداخت. امرا و ملازمان ملک صالح که این خبر بشنیدند او را تنها گذاشته روی به ملازمت اسماعیل آوردند و جمعی از لشکریان حاکم کرک که از جانب ملک ناصر بودندبا ملک صالح مصادف شده فی الحال او را گرفته نزد پادشاه خود بردند و در قلعۀ کرک بند کردند و چون این خبر به سمع ملک عادل که در غیبت برادر از قلعه بیرون آمده و در مصر پادشاه بود رسید قاصدی نزد ملک ناصر فرستاد و صدهزار دینار قبول کرد تا ملک صالح را بدو سپارد. ملک ناصر نپذیرفت و دست بیعت به ملک صالح داد و نوبت دیگر ملک عادل را گرفته در قلعه محبوس کردند، آنگاه صالح به دارالملک مصر درآمد و ملک ناصر به صوب کرک مراجعت کرد و در سنۀ ثمان و ثلاثین و ستمائه (638 هجری قمری) پادشاه دمشق اسماعیل بنابر غرضی که داشت قلعۀ شغیف را به کفار فرنگ بازگذاشت و عزالدین عبدالسلام و ابوعمر بن حاجب که از اجلّۀ علمای شام بودند بر این کار وی انکار کردند و اسماعیل در غضب رفته عزالدین عبدالسلام را به مرافقت ابوعمر بن حاجب به زندان فرستاد و در سنۀ احدی و اربعین و ستمائه (641 هجری قمری) ملک جواد که بعد از صالح روزی چند حکومت دمشق داشت درگذشت و بعد از وقایع مذکور چند کرت میان ملک صالح ایوب که حاکم مصر بود و ملک صالح اسماعیل که در دمشق سلطنت می کرد و ملک ناصر که در کرک اقامت داشت محاربات اتفاق افتاد و در اکثر اوقات اسماعیل مغلوب گشت و در دمشق قحط و غلائی عظیم دست داد و در منتصف شعبان سنۀ سبع و اربعین و ستمائه (647 هجری قمری) ملک ایوب صالح در شهر منصوره درگذشت و قطایا که مملوک ملک صالح بود به اتفاق دیگر از امراء مدت سه ماه مرگ او را پنهان داشتند و کس بطلب فرزند وی ملک معظم که در بلاد شام بود فرستادند. تا زمان وصول ملک معظم به مصر به دستور سابق هر جمعه خطبه بنام ملک صالح می خواندند و چون ملک معظم به قاهره رسید خبر فوت پدر وی ظاهر شد و خطبه و سکه به اسم و لقب او موشح گردید. (حبیب السیر چ تهران جزء چهارم از ج 2 صص 213- 214). درتاریخ طبقات سلاطین اسلام در جدول ص 68 ایوب (الملک الصالح...، و برادر وی ملک العادل را فرزند اسماعیل الملک الصالح دانسته است، ولی بگفتۀ خواندمیر اسماعیل عم آن دو میباشد. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(صِ رُدْ دی)
محمد بن ططر، ملقب به الملک الصالح، از ممالیک برجیه است. وی از سال 824 تا 825 هجری قمری سلطنت کرد. (از معجم الانساب ص 163)
لغت نامه دهخدا